1

یادداشت های سردار شهید حاج محسن زهتاب 

یادداشت های سردار شهید حاج محسن زهتاب 

از فرماندهان عملیاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 

شهیدی که کومله به او لقب عقاب کردستان داده بود 

قسمت دوم

قسمت اول

 

در حالی این نوشتار را مینویسم که اشکهایم جاری است :

شدیدا دلم گرفته است. از برخورد بچه ها با همدیگر، از دوروییها و دو رنگیهایشان، از پشت پا زدن هایشان به همدیگر، از دلگیر کردن یکدیگر و از تفرقه و جدایی که بین بچه ها وجود دارد در کل، از بین تمامی بچه های کردستان، تنها کسی را که خیلی خیلی به او ارادت دارم، « حاج حسین روح الامین » است. او فردی است که از بطن انقلاب برخواسته است. همراه با انقلاب رشد کرده، دارایی خود را نیز در راه انقلاب داده است. از اوایل جنگ کردستان در اینجا حضور یافته و در اکثر عملیات های بزرگ جبهه های جنوب شرکت کرده است. مردی است دلسوز. برادر بزرگتر ایشان که با جهاد همکاری می کرده است، در جنوب به شهادت رسید و بعد از شهادت ایشان، مادرشان نیز شدیدا مریض شده است و کسی هم نیست که به وضع زندگی شان رسیدگی کند. البته خواهر و برادر دارند اما همه عیالوار هستند. با وجود همه ی این مشکلات، ایشان باز دست از جبهه و جهاد برنمی دارند و عاشق خدمت و شهادت هستند.

چهارشنبه ۱۳۶۴/۱۲/۷ صبح، با برادر سعید امینی حکم گرفتیم و رفتیم بانه تا به مریوان برویم و مساله قبلی را منتفی بگیریم که حاج حسن و دیگران گفتند: خیر. با حاج همت تماس گرفتند و بعد هم رفتیم (بهراه پوک) و منطقه را مجددا دیدیم و ساعت ۳ برگشتیم. حاج همت هم آمد و صحبت شد من و برادر امینی به سمت سقز حرکت کردیم .  شب در سقز به ما اطلاع دادند که حاج حسین روح الامین، مرد مبارز و مخلص، در عملیات، به فیض عظیم شهادت نائل شده است. موقعی که از ارتفاع بالا میرفته بر اثر ترکش خمپاره به قلب مبارکش، ایشان به شهادت رسیدند

پنج شنبه ۱۳۶۴/۱۲/۸ صبح، با برادران رادان، زینلی، ناصر خاشعی، تقی موعودی، حبیب قدیریان، عبدی، سلیمانی و ایروانی به سمت بانه حرکت کردیم که ظهر به بانه رسیدیم که خواستیم برویم و از مسیر «سورکوه»، هدفها را مشاهده کنیم که میسر نشد و برگشتیم. امروز، برادر عزیزمان حاج محسن کاظمی در منطقه عملیاتی والفجر ۹ به شهادت رسیدند.

جمعه ۱۳۶۴/۱۲/۹ شب را در مقر اطلاعات نظامی بانه نزد برادر حسین بودیم و صبح، با برادران رادان، خاشعی، حبیب قدیریان، تقی موعودی، عبدی، سلیمانی، ایروانی و زینلی به سمت محور عملیاتی والفجر ۹ حرکت کردیم که مابین راه، حاج حسن را دیدیم و برگشتیم. امروز هواپیماهای عراقی ۵ بار آمدند و بانه را بمباران کردند. بعد از صرف ناهار، با برادران دیگر به همراه حاجی شمسی رفتیم و از منطقه « چومان» دیدن کردیم. منطقه عملیاتی ما منطقه «گو» است و هدف ما آبادی یعنی مرکز گردان سین است.

امروز، برادر عزیز آشتی جو به شهادت رسید.

شنبه ۱۳۶۴/۱۲/۱۰ امروز صبح، بنا شد که ما سقز برویم. به حاج همت گفتم: که میروم خط و گفت: نه و اما بعد راضی شد. حاجی با برادر رادان و برادران مسئول گروهانها به سقز رفتند. در ضمن پایگاه «کنده سوره» سقز درگیر بود. من، دادخواه و سلیمانی نیز، به سمت منطقه عملیات و الفجر۹ رفتیم .

دوشنبه ۱۳۶۴/۱۲/۱۹ صبح، با حاج همت در مورد وضع کمبود نیرو و امکانات صحبت شد و بعد از ظهر نیز نشستی [در] جندالله بود با حضور کلیه فرمانده گروهانها و قسمتهای جندالله و حاجی همت هم حضور داشتند که مسائلی مطرح شد و من هم از کمبودها گفتم و بعد از اتمام نشست هم با برادر رادان [به] سپاه آمدم و با حاج همت صحبت کردم که اگر وضع امکانات و پشتیبانی بدین شکل باشد، من نیستم.

خبر شهادت محمدتقی ابراهیمی را امروز به ما دادند که دیروز به شهادت رسیده است. روحش شاد باد!
ای شهیدان رفتید و بار سنگین مسئولیت تان را به دوش ما گذاشتید شهید محمدتقی ابراهیمی! روحت با شهدای دیگر مثل حاج حسین، برادر عزیزت افیونی ، کاظمی، آشتی جو و دیگران محشور باد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *