شهید عبدالرسول عبداللهیان
سال ۱۳۴۴ در دیاری که فیروزه ای گنبدهایش رنگ سبز تشیع و رود زاینده اش، نهرهای جاری تسنیم و سلسبیل جنت المأوی را به ذهن می آورد؛ زاده شد. در چشمهایش نشانی از معشوق ناز – عزوجل – بود و وجودش بوی خوش او را می داد. با رویی گشاده، از مسایل شریعت استقبال می کرد و ترانه توحیدی نماز را در موعد خویش به جای می آورد و همگان را به این امر تشویق می کرد. وجودش ذکر محض بود و با نیایش و راز و نیاز خالصانه اش آتش تمنای درون را قدری آرام می ساخت. آیینه شکیبایی بود و مهربانی اش زبانزد همگان. به گاه آموختن بر سر خوان پرنعمت معرفت نشست و از دستان کریمانه پیر دانایی توشه ای بر گرفت و توانست با هوش و استعداد فوق العاده تا مقطع دوم دبیرستان تحصیل کند. آن زمان که وجود امام امت سیب روشنایی شب دیجور و ظلمانی رژیم پهلوی شد «رسول» نیز سر به امرش سپرد و با شرکت در راهپیمایی ها و پخش اعلامیه بر آن شد که شب حیات مردمان را با انقلاب به فجر صادق پیوند زند. پس از به بار نشستن نهضت، به عضویت مدرسه بسیج عشق درآمد و سر در راه حفظ آرمان های انقلاب نهاد و بر آن شد که همچون آنانی که در شب تاریک بیداد، چون هزار هزار شقایق وحشی به خنجر شکنجه و آشوب سلام می گویند و ستاره ای می شوند که حضور سربلند و مغرور نور را فریاد می زنند؛ در عرصه مبارزه قدم گذارد. یکماه دلاورانه در میقات روح جاودان آسمانی، با تن خاکی بر خصم تاخت و دستان سیاه ستم را در بند کرد. سرانجام سال ۱۳۶۱ در «شلمچه» با اصابت گلوله ای به سرنازنین اش به مرگی سرخ نایل آمد.
فرازی چند از وصیت نامه شهید بزرگوار:
«… در این جهان فانی که سرانجام آن مرگ و حیات اخروی است سعی کنید که خدای متعال را از دست خود راضی کنید که در پس مرگ، دیگر مجال جلب رضای خداوندی نیست………».