سردار شهید حاج قاسم طاهری
( برای دریافت پوستر در ابعاد و کیفیت اصلی کلیک کنید )
سردار شهید حاج قاسم طاهری
قاسم طاهري، فرزند محمد و بانو صالحي، در پنجم دي ماه 1337شهرستان مباركه استان اصفهان به دنيا آمد. خانم صالحي، مادرش، نقل مي كند:« موقعي كه باردار بودم، تمام شرايط طهارت و تقوي را رعايت مي كردم و حتي ماه مبارك رمضان را روزه مي گرفتم و دو روز بعد از ماه رمضان قاسم به دنيا آمد.» از همان كودكي علاقه به نماز داشت و همراه پدربزرگش به مسجد مي رفت. او خيلي علاقه داشت به مدرسه برود و دوره ابتدايي را در مدرسه قلعه صفايي شهرستان مباركه گذراند. رابطه اش با بچه ها خيلي خوب بود، بچه ها خيلي او را دوست داشتند و با هم بازي مي كردند. آقاي جمشيد طاهري، برادرش، مي گويد:« ما هر وقت به مدرسه مي رفتيم، به تمام مردم سلام مي كرد. او شيفته سلام كردن بود. از كودكي خوش مشرب و خوش برخورد بود. » دوره راهنمايي رادر مدرسه پرتو شهرستان مباركه گذراند. هر سال با نمرات خوب قبول مي شد. مقطع دبيرستان را در دبيرستان فاضل شهرستان مباركه سپري كرد. او ضمن تحصيل، در رانندگي به پدرش هم كمك مي كرد. رابطه اش با پدر و مادر بسيار خوب بود، پاي مادر و صورت پدرش را مي بوسيد و از زحمات آنان قدردارني مي كرد. خوش اخلاق، خوش برخورد ، متواضع و بي ريا بود. او شجاعت زيادي داشت و هيچ گاه مصلحت انديش نبود. در دل سختي ها پيش مي رفت و سربلند بيرون مي آمد، همواره با وضو بود . در دعاها شركت مي كرد و به مسايل عبادي خيلي اهميت مي داد. وي همواره به فكر فقرا بود وسعي مي كرد به هر طريقي به آنها كمك كند، مثلاً با كمپرسي كه پدرش براش خريده بود بدون گرفتن دستمزد برايشان مصالح مي برد. جمشيد طاهري نقل مي كند:« يك خواهر داشتيم كه قاسم با او خيلي صميمي بود و دوستش داشت، ولي او بر اثر تصادف فوت كرد . قاسم در مرگ او خيلي گريه كرد و اشعاري در موردش سرود.» با توجه به زمينه معنوي كه در ايشان بود، با شروع انقلاب و آ غاز سخنراني ها او نيز جذب اين راه وفعاليت ها شد. او از افراد ضد انقلاب و كساني كه به هر نحوي به انقلاب ضربه مي زدند، بدش مي آمد. وقتي مي ديد در بعضي دادگاهها، با افراد خاطي و ضد انقلاب مسامحه مي شود، ناراحت مي شد. او با استفاده از مبلغين افراد را جذب انقلاب و اسلام مي كرد. در بدو تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در واحد دادرسي سپاه مشغول خدمت شد كه در جهت دادرسي به محرومان فعاليت مي كرد . او از بنيانگذاران بنياد شهيد بود و در آن جا هم به صورت افتخاري مدتي مشغول خدمت بود. با شروع جنگ تحميلي عازم جبهه شد. هدفش از رفتن به جبهه رضاي خدا و پيروزي اسلام بود. در عمليات شكسته شدن حصر آبادان حضور داشت . پس از آن به سربازي اعزام شد و به عنوان نيروي داوطلب در گردان بلال حبشي جهت خنثي نمودن ميدانهاي مين در منطقه چزابه اعزام شد كه در همين حين پاي چپش در برخورد با مين قطع شد اما مجدد عازم جبهه گشت و در عمليات محرم شركت كرد. وقتي مادرش هنگام قطع پايش گريه مي كرد، او به مادرش مي گفت : «اين خواست خدا بود .»هنگامي كه در بيمارستان بستري بود، تيمم مي كرد و نمازش را مي خواند. در خانه با اين كه دكتر گفته بود روزه نگيرد ولي روزه اش را مي گرفت.
سيدحبيب سجاد دوست، همرزمش، نقل مي كند:« در عمليات كردستان قاسم مجروح و 11 عمل جراحي روي بدنش انجام شد و اميدي نبود كه زنده بماند، اما با دعاي رزمندگان شفا يافت. با وجودي كه كيسه كلسيوم به او وصل بود، در آن هواي گرم باز هم به جبهه رفت و به عنوان قائم مقام لشكر معرفي شد. در جسارت، و شجاعت بي همتا بود . بعضي شبها جلو مي رفت تا اگر جنازه رزمنده اي در موقعيت عراقي ها است، بياورد كه گاهي اشتباهاً جنازه عراقي ها را مي آورد. در يكي از مراسم دهه فجر با لباس سپاه، با يك پا روي تشك كشتي حاضر شد و با يك جانبار ديگر جهت تشويق و تهيج مردم كشتي گرفت.»
از تظاهر و خودنمايي دوري مي كرد و با همان وضعيت جسمي در همه كارها حتي كانال كندن به رزمندگان كمك مي كرد . مدتي در جبهه چشمانش قرمز و متورم شد كه دكتر علتش را كم خوابي تشخيص داد . چون ايشان در شبانه روز كم مي خوابيد و منطقه را حفاظت مي كرد.
او به همكاران خود در سپاه توصيه مي كرد:« حامي انقلاب باشيد، با كفر مبارزه كنيد و اتحاد خودتان را با بچه هاي بسيج حفظ كرده و مطيع امر امام باشيد.»
در 23 سالگي با خانم فرشته صالحي (دختر دايي اش) ازدواج كرد . حاصل اين ازدواج يك فرزند پسر مي باشد. مدت زندگي مشتركشان 4 سال بود.
فرشته صالحي، همسرش، مي گويد:« ايشان آن موقع از ناحيه پا جانباز بود و من براي اين كه گامي در جهت پيشبرد اهداف نظام اسلامي برداشته باشم، با اين وصلت موافقت كردم.
قمر صالحي، مادرش، نقل مي كند:« موقعي كه از ناحيه شكم مجروح بود، فرزندش به دنيا آمد. او را به بيمارستان برديم و اسمش را خودش انتخاب كرد– روح الله – فرزندش را خيلي دوست داشت، ولي عشق به جبهه نمي گذاشت به چيز ديگر دل ببندد.»
اوقات فراغت با بچه هاي بسيج فوتبال بازي مي كرد و كتاب هاي شهيد آيت الله دستغيب و آيت الله مطهري را مي خواند. روحيه مهمان نوازي داشت.
بسيجي ها و روحانيون را جهت گفت وگو به خانه دعوت مي كرد. در مرخصي ها از خانواده شهدا و جانبازان ديدار مي كرد و به عيادت مجروحان مي رفت.
در يكي از اعزامهايش– كه عازم جبهه بود– با پدر فردي ضد انقلاب – كه قبلاً با فرزندش درگير شده بود– همسفر مي شود . از پدرش دلجويي كرده و رضايت ايشان را فراهم مي آورد، به طوري كه آن فرد با پسرش تماس گرفت و حق را به قاسم مي دهد. او خيلي صبور بود . به مشكلات اهميت نمي داد. مي گفت: اين ها خودبه خود حل مي شود.
او در عمليات والفجر 8، پس از شهادت، حاج عباسعلي زينلي، مسئوليتش سنگين تر شد. در آخرين اعزام به دوستان خود گفته بود : «اين بار احساس مي كنم تحولي ايجاد شده است.» چند ساعت قبل از انجام مأموريتي كه به وي محول شده بود، خبر شهادتش را به همرزمانش داد.
سرانجام در طي يك عمليات نفوذي، در منطقه والفجر 8در مورخه 1365/2/11 به شهادت رسید.
شهيد در وصيت نامه اش خطاب به خانواده شهدا مي گويد:« شما بهترين عزيزان و حاصل عمرتان را فداي اسلام كرديد، همچنان مقاوم و با صلابت در مقابل ضد انقلاب بايستيد، نكند خداي نكرده براي مسايل مادي آن همه عظمت و شكوه را از دست بدهيد.»
و خطاب به مردم بيان مي كند:« جنگ را لحظه اي فراموش نكنيد كه از مهمترين امور است . وسعت ديدتان را زياد كنيد، ببينيد، اين مردم، رزمندگان، انقلاب و رهبري چه كردند، چه مي خواهندبگويند؟ حق بگوييد و حق فكر كنيد و بدانيد كه بالاترين حربه در دست انسان حق مي باشد.» خطاب به همسرش مي گويد: اميدوارم مادر خوبي براي روح الله باشي و نگذاري يتيمي را حس كند. مبلغ 20 هزار تومان– اگر در موجوديم بود – بدهيد براي جبهه.» پيكر مطهر شهيد، پس از تشييع، در گلزار شهداي مبارك ه به خاك سپرده شد.
پي نوشت ها
-1 پرونده فرهنگي شهيد– زندگي نامه، ص 1
-2 سرگذشت پژوهي– مشخصات شهيد،
ص 1
-3 صالحي، قمر– سرگذشت پژوهي، ص 1
-4 همان، ص 4
-5 همان، ص 5
-6 همان، ص 6
-7 طاهري، جمشيد– سرگذشت پژوهي،
ص 25
-8 صالحي، قمر– سرگذشت پژوهي، ص 7
-9 صالحي، فرشته – سرگذشت پژوهي،
ص 17
-10 صالحي، قمر– سرگذشت پژوهي، ص 13
-11 طاهري، جمشيد– سرگذشت پژوهي،
ص 27
-12 سجاددوست، سيدحبيب– سرگذشت
پژوهي، ص 30
-13 طاهري، جمشيد– سرگذشت پژوهي،
ص 28
-14 همان، ص 27
-15 صالحي، قمر– سرگذشت پژوهي، ص 7
-16 سجاددوست، سيدحبيب– سرگذشت
پژوهي، ص 30
-17 همان، ص 30
-18 پرونده فرهنگي شاهد – زندگي نامه،
ص 2
-19 همان، ص 1
-20 صالحي، قمر– سرگذشت پژوهي، ص 9
-21 پرونده فرهنگي شاهد – زندگي نامه،
ص 1
-22 سجاددوست، سيدحبيب– سرگذشت
پژوهي، ص 30
-23 پرونده فرهنگي شاهد – زندگي نامه،
ص 1
-24 صالحي، قمر– سرگذشت پژوهي، ص 14
-25 سجاددوست، سيدحبيب– سرگذشت
پژوهي، ص 32
-26 همان، ص 31
-27 همان، ص 30
-28 صالحي، فرشته– سرگذشت پژوهي،
ص 15
-29 سرگذشت پژوهي– مشخصات شهيد،
ص 1
-30 صالحي، فرشته– سرگذشت پژوهي،
ص 15
-31 پرونده كارگزيني شهيد– فرم شماره 1
-32 صالحي، قمر– سرگذشت پژوهي، ص 12
-33 صالحي، فرشته– سرگذشت پژوهي،
ص 16
-34 پرونده فرهنگي شاهد – زندگي نامه،
ص 4
-35 طاهري، جمشيد– سرگذشت پژوهي،
ص 26
-36 پرونده فرهنگي شهيد – زندگي نامه،
ص 2
-37 همان، ص 3
-38 صالحي، قمر– سرگذشت پژوهي، ص 13
-39 سرگذشت پژوهي– زندگي نامه، ص 2
-40 پرونده فرهنگي شهيد– وصيت نامه
-41 سرگذشت پژوهي– مشخصات شهيد،
ص 2
من مدت کمی در کنار سردار شهید قاسمعلی طاهری بودم و مجذوب متانت و اخلاق نیکو و دلباختگی ایشان به خداوند منان،انقلاب و امام عزیز شدم و اخلاق و رفتارشان را سرلوحه زندگی قراردادم،خداوند روح بلند این عزیز را با سرور و سالار شهیدان آقا امام حسین ع محشور کند و مارا از شفاعتشون بی بهره نکند.
محمدرضا نوروزی همرزم شهید