سردار جاوید الاثر شهید حسن غازی
زندگی نامه +خاطرات در ادامه مطلب
فرمانده ای متخصص و متدین ، ورزشکاری محبوب و با اخلاق یعنی سردار شهید حسن غازی … بازیکن تیم فوتبال سپاهان و هم بازی خیلی از پیشکسوت های فوتبال مثل منصور ابراهیم زاده و… بود که از شهرت چشم پوشی کرد ، ادامه تحصیل در رشته پزشکی را نخواست . او بسیجی بودن را پذیرفت و عازم جبهه شد . سرانجام در طلاییه به دیدار معبود شتافت و حتی جسم بی جانش به شهرش بازنگشت …
زندگی نامه
سردار شهید حسن غازی در سال 1338 در خانواده ای مذهبی در شهر شهید پرور اصفهان متولد شد . تحصیلات ابتدایی را تا دیپلم با موفقیت کامل سپری کرد . آغاز دوران دبیرستان را شروع فعالیتهای سیاسی خود قرار داد و با شروع انقلاب اسلامی به صورت چشمگیر در جهت فرو پاشی رژیم طاغوت شاهنشاهی تلاش می کرد و در این راستا با پخش پیامها و اعلامیه ها و تصاویر حضرت امام خمینی ( ره ) بارها جان خود را به خطر انداخت.
پس از پایان دوره دبیرستان در رشته ی پزشکی دانشگاه اصفهان پذیرفته و مشغول به تحصیل شد . او با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع تحرکات ضد انقلاب در غرب کشور پس از طی یک دوره امداد پزشکی در بیمارستان دکتر شریعتی اصفهان بی درنگ برای ستیز با گروههای منحرف ضد انقلاب و التیام زخمهای رزمندگان اسلام و مردم ستمدیده و محروم کردستان عزم آن دیار نموده و تمام تلاش خویش را در راه کمک به آنان در طبق اخلاص می گذارد .
شهید غازی در دوران جنگ
با شروع جنگ تحمیلی شهید غازی عزم نبرد با متجاوزان بعثی را نمود او در ابتدا مسئولیت یکی از آتشبارهای توپخانه را عهده دار شد لذا لیاقت و کاردانی ایشان باعث شد تا بعنوان فرمانده گردان توپخانه خدمات شایانی را به جنگ بنماید .آن بزرگوار که از ابتدای جنگ با مسئولیتهای مختلف وارد عرصه های نبرد شده بود در بسیاری از عملیاتها در غرب و جنوب شرکت داشت و بی مهابا به دشمن می تاخت و هرگز ضعف و ناتوانی از خود نشان نمی داد . لذا فرماندهی کل سپاه مسئولیت ایجاد اولین گروه توپخانه سپاه را به ایشان واگذار نمود و بعد از مدتی یگانهای مستقل توپخانه در سپاه با همفکری ایشان به وجود آمدند .
شهید از نگاه مادر
حسن چیز دیگهای بود، با خودم میگفتم اگه یه مو از سر حسن من کم بشه خودم رو میکشم، این صبرم الان معجزه ست، عنایت حضرت زینب(س)، ابوالفضل(ع) و امام زمان(عج). به اتاقش که میرم انگار همین دیروز بود از دستش دادم. تا قبل از سقوط صدام، حوله و دمپاییش رو مرتب میشستم و به اتاقش میبردم، به امید اینکه برگرده…
فقط یک چیز رو از من پنهون کرد: داروسازی دانشگاه اصفهان قبول شد اما به من نگفته بود. دوستاش بهش گفته بودن چرا به مادرت نگفتی. وقتی بهش گفتم چرا درست رو از من پنهون کردی گفت: میخواستم اسیر غرور نشی. چون پزشک شدن من برای میز و صندلی نیست، شاید بچهای درس نخونه و از مادرش کتک بخوره، اون وقت گناهش گردن منه.
حسن بعد از انقلاب مصاف در جبهه کردستان را تجربه کرد، جایی که گروهک کمونیست و تجزیه طلب کموله قصد فروپاشی نظام نوپای اسلامی را داشت .
دانشگاهها که بسته شد رفت بیمارستان شریعتی کارآموزی. گفت میخوام برم کردستان، اونجا معلم دینی هم بود، دو، سه سالی اونجا بود، زنگ میزدم و میگفتم حسن برگرد میترسم کموله سرت رو ببرن، گفت نترس.
حسن که پونزده ساله شد خدا یه پسر دیگه هم بمون داد، حسن خیلی خوشحال شد، گفتم چرا اینقدر خوشحالی میکنی؟ گفت آخه خدا یه پسر بهتون داد که دور من رو خط بکشین
جاوید الاثر لقبی است که به امثال حسن میدهند، رفتند و جسم خاکیشان با خاک یکی شد، مادر میگوید گفته بود برنمیگردم.
شهید از نگاه همرزم
هم محلهای بودیم، در خیابان ملک، از دوران دبیرستان که آن زمان سیکل اول میگفتند با هم همکلاس بودیم، کوچههای محله عصرها زیر پاهای ما بود، فوتبال بازی میکردیم، همان سال ها بود که تیم محلی با نام پاس ملک را راه اندازی کردیم. هم تیمیهای ما بزرگان امروز فوتبال اصفهان بودند، منصور ابراهیم زاده، ناصر پورمهدی، مرتضی یزدخواستی، علیرضا مستحفضیان، حسن مغزیان و محسن گلدسته، تعدادی از همین بچهها بعدتر جذب تیم نوجوانان سپاهان و جوانان این باشگاه شدند. از بین آنها شهید غازی، ابراهیم زاده و مستحفضیان به تیم اول سپاهان رفتند آن زمان محمود یاوری سرمربی سپاهان بود.
جای حسن خالی است، از همان سال ها تا امروز چهارشنبه شب ها تمام بازیکنان همان تیم پاس ملک که الان به شهید غازی تغییر نام داده دور هم جمع میشویم و تمرین داریم.
در دانشکده پزشکی دانشگاه اصفهان داروسازی قبول شد، همان زمان تیم منتخب اصفهان هم قرار بود در جام قدس شرکت کند، به تیم ملی هم راه پیدا کرده بود اما به خاطر شروع جنگ و اینکه هدفش حضور در جبهه ها بود در هیچ کدام شرکت نکرد.
زمان شهادت در طلائیه حضور داشت، عراقیها آن منطقه را زیر آب بردند و جسد حسن هیچ وقت برنگشت.
یادداشت شهید حسن غازی