سردار شهید مهندس حاج رضا نصوحی
شهید نصوحی در مرداد ماه 1334 در شهرستان مبارکه از توابع استان اصفهان دیده به جهان گشود . دوران کودکی و نوجوانیش را در شهر خود گذارند و در این ایام بود که با قرآن و اهلبیت انس گرفت . وی در سال 1353 در رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه جندی شاپور اهواز قبول شد و در سال 1357 فارغ التحصیل گردید .شهید نصوحی از پیشگامان و رهبران مبارزه با رژیم ستم شاهی در شهرستان مبارکه بود بطوری که در جمعه خونین اصفهان (5 رمضان) دستگیر و شکنجه شد . پس از پیروزی انقلاب با همکاری او جهاد سازندگی شهرستان مبارکه در سال 1358 تاسیس گردید که منشاء خدمات زیادی در این شهرستان شد . با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های حق علیه باطل شتافت و به مناطق روستایی و شهری آسیب دیده خدمت رسانی نمود . در سال 1360 با یک گروه شش نفره به عنوان نمایندگان جمهوری اسلامی جهت آشنایی با مبانی علمی در زمینه های کشاورزی و صنعتی به اروپا سفر کرد . سال 1362 به حج مشرف شد و در همان سال نیز ازدواج کرد . سر انجام در صبحدم روز چهار شنبه، چهارم اسفند 1362 در عملیات خیبر، در منطقه ی عملیاتی جزیره ی مجنون، با ترکش خمپاره، شربت شهادت نوشید و چون مولایش حسین (ع)، سرش را تقدیم معبود نمود و تا بیکران ملکوت پرواز کرد چرا که عالم خاکی گنجایش عظمت روح و افکار معنوی او را نداشت. بدن بی سر رضا در گلستان شهدای شهرش دهنو آرمید تا دیگران زنده بمانند و آگاهانه زندگی کنند.
در بیست و پنجم مرداد ماه هزار و سیصد و سی و چهار هجری شمسی در روستای دهنوی مبارکه متولد شد. پدرش کارگری ساده بود که از مال دنیا تنها یک خانه با دو اتاق خشت و گلی داشت. پدر به خاطر عشقی که به امام رضا (ع) داشت نوزادش را رضا نامید. رضا دوره ی ابتدایی را در نهایت فقر و تنگدستی در دبستان دهنو گذراند. در سن ده سالگی پدر برای او یک قرآن می خرد، رضا شیفته ی آن قرآن می شود و با جدیت به خواندن قرآن و انجام فرائض دینی می پردازد به گونه ای که به «رضا مؤمنه» معروف می شود.
پس از پایان ابتدایی وارد دبیرستان فاضل مبارکه می شود. در این موقع بواسطه ی تعمق و تدبّر در قرآن مجید و دعا های مفاتیح و قصص قرآن و سایر منابع اسلامی، دچار تحول و شکوفایی فکری و اعتقادی می شود.
علاوه بر جدیت در درس خواندن، عصرها به کارگاه نختابی می رود و کار می کند. وقتی پدر به عنوان کارگر در کارگاه های آجرپزی محمّدیّه مشغول کار می شود، رضا بعد از کلاس درس به کمکش می شتابد تا در تهیه ی خامه ی آجر یاریش کند. وقتی پدر کوره ی آجرپزی را روشن می کند و مجبور است سه الی چهار شب در کنار کوره باشد تا آتش کوره کم و زیاد نشود، رضا هم ترجیح می دهد در کنار پدر به مطالعه و تحقیق بپردازد. رضا در کنار درس خواندن و کمک به پدر، ساعات زیادی را نیز به عبادت می پردازد. اکثر روزها روزه است و شبها مشغول نماز شب. با استفاده از مفاتیح کارهایی انجام می دهد که برای اطرافیان عجیب است. در مواقع خاص آب باران را جمع می کند و با خواندن دعا های مخصوص آن را متبرّک می نماید و به بیماران می دهد. اکثر فامیل و همسایگان به محض مواجه شدن با بیماری، متوسل به او می شوند چرا که ایمان او را باور دارند. غریب و آشنا برای نوشتن و خواندن نامه به نزد او می روند چرا که امینش می دانند. در سال 1350 آنچه عکس از شاه و خانواده اش در منزل می یابد را به آتش می کشد و این گونه مبارزات سیاسی خود را آغازمی کند. در ساعات فراغت، دوستان و همکلاسان و حتی افراد کوچکتر و بزرگتر از خود را در بیشه، کوهستان های اطراف و گاهی در منزل جمع می کند و به روشنگری آنان در مسائل عبادی و سیاسی می پردازد. با این که هنوز16 سال بیشتر ندارد اما طرز فکرش و افق دیدش همه را حیران کرده است.
اولین سفر رضا در 16 سالگی است که تنها برای دیدن خواهر راهی اهواز می شود. پدر و مادر آرام و قرار ندارند، اضطراب و دلشوره ی عجیبی پیدا کرده اند. نمی دانند چه اتفاقی قرار است رخ دهد، رضا را از زیر قرآن رد می کنند، اتوبوس با 38 نفر سرنشین به سمت اهواز حرکت می کند. اکنون 7 ساعت از حرکت اتوبوس گذشته است، رضا مشتاقانه مناظر بیرون را تماشا می کند و با دیدن کوههای سر به فلک کشیده و بیابان های برهوت،آیة الکرسی را زمزمه می کند و یک مرتبه به خوابی عمیق فرومی رود. اتوبوس یک مرتبه از مسیر منحرف می شود و پس از تکانهای شدید و وحشت آور واژگون می گردد. اکثر سرنشینان اتوبوس در دم جان می دهند و تعداد کمی زنده می مانند با جراحاتی عمیق واستخوان هایی خردشده. اجساد له شده را جمع می کنند و مجروحین را به بیمارستان جندی شاپور اهواز منتقل می کنند. رادیو، تلویزیون و روزنامه ها این حادثه ی دلخراش را گزارش می کنند، رضا در بیمارستان از خواب بیدار می شود، با تعجب می پرسد من این جا چه می کنم؟ پزشکان و کادر بیمارستان دور او جمع می شوند، فکر می کنند که او حافظه اش را از دست داده است، اما پس از انجام معاینات متوجه می شوند که کوچکترین خراشی به او وارد نشده است. حاضرین همه حیران می مانند که آیا واقعاً این شخص در آن اتوبوس بوده است و جالب تر این که، در آن میان یکی از کارکنان بیمارستان، اتفاقی جلو می رود و می پرسد اسمت چیست؟ وقتی جواب می شنود که من رضا نصوحی هستم، او را می شناسد و سریع او را به منزل می رساند.
آری خدا رضا را حفظ کرد تا میزان بندگیش را در روزهای سخت بیازماید. رضا از آن زمان به بعد ایمان قویش به یقین تبدیل شد و زندگی دوباره اش را وقف خدمت به خلق خدا نمود.
در سال 1353 مبارزات خود را به صورت آشکارتر آغاز کرد و در روز عاشورای همان سال تصمیم گرفت در مسجد محل برای مردم صحبت کند. رضای 18 ساله برای مردمی که یک عمر بدون آگاهی یک سری مراسم تکراری را در روز عاشورا انجام می دادند، صحبت کرد و گفت که باید راه حسین(ع) را بشناسیم. این درست نیست که خودمان را عزادار و سینه زن و نوحه خوان امام حسین(ع) بدانیم اما نمازهایمان قضا شود، در مراسم جشن و عروسی مطرب هایی می آوردند و با نوشیدن شراب مست شده و در کوچه و بازار برای ناموسمان مزاحمت ایجاد کنند. اگر شیعه امام حسین (ع) هستیم باید با شراب خواری و بی بند و باری و قمار بازی و غیره مبارزه کنیم و…
سخنان داغ و آتشین رضا باعث شد که یک عده به فکر فرو روند و عده ای از ناآگاهان و سر سپردگان طاغوت هم وحشت زده برای خاموش کردنش به او تهمت بهائیت بزنند.
رضا در سال 1353 در کنکور سراسری شرکت و در رشته ی مهندسی کشاورزی دانشگاه جندی شاپور اهواز قبول می شود. در دانشگاه با روحانیون مبارز قم و خوزستان رابطه برقرارمی کند، عضو مکتب قرآن اهواز می شود و فعالیت های سیاسی خود را گسترش می دهد تا جایی که کم کم با کمک تعدای از دوستانش اعتصابات و تظاهرات دانشگاه را رهبری می کنند و نوارها و اعلامیه های امام را تکثیر کرده و پخش می نمایند. چندین بار توسط نیروهای ساواک دستگیر و شکنجه می شود. رضا علاوه بر فعالیت سیاسی در دانشگاه، مرتب با جوانان مبارکه در تماس بوده و کتاب و نوار و رساله و اعلامیه های امام را به آنان می رساند. در زمانی که داشتن یک کتاب مذهبی یا رساله ی احکام جرم بود ایشان بیش از دویست جلد کتاب مذهبی و سیاسی داشت که در چاله ی کرسی منزل یکی از همسایگان زیر خاک نگهداری و برای ارشاد جوانان مورد استفاده قرار می داد.
در جمعه ی خونین اصفهان ( پنجم رمضان 1357)، دستگیر شده و مورد شکنجه قرار گرفته و بدنش با آهن داغ سوزانده می شود. درآبان ماه 1357 با مدرک مهندسی کشاورزی از دانشگاه جندی شاپور اهواز فارغ التحصیل می شوند.
رضا با کمک تعدادی از دوستان، مبارزات شهرستان مبارکه را رهبری می کنند. در محرم 1357 ، یک روحانی مبارز را به دهنو آورده و مراسم تظاهرات با شکوهی را در شب های دهه محرم به راه می اندازند به گونه ای که سردم داران حزب رستاخیز شاه، کارهای ایشان را به « ناجی» فرماندار نظامی اصفهان گزارش کرده و در شب چهارم ماه محرم، پاسگاه مبارکه با کمک نیروهای نظامی« ناجی»، مسجد محل و خانه ی ایشان را محاصره می کنند. جالب این که حتی در شبی که خانه ایشان تحت محاصره بود نماز شب ایشان ترک نشد. رضا مثل همیشه بعد از نماز شب با سوز و گداز و اشک ریزان از خدا می خواهد که انقلاب را پیروز و رژیم ستم شاهی را نابود نمایند. آن شب آنقدر رضا اشک ریخت و التماس خدا کرد که ناگهان نوری قوی در یک لحظه اتاق را روشن کرد، نوری که برای رضا معنی داشت اما برای اطرافیان عجیب و حیرت آور بود و در آن لحظه رضا سر به سجده برد که خدایا، پیامت را دریافت کردم همان گونه که حضرت محمد(ص) در جنگ خندق کلنگ بر زمین زد و نور از زمین جهید و پیام پیروزی مسلمین از جانب معبود را دریافت نمود. صبح آن روز رضا را به پاسگاه بردند اما وقتی متوجه شدند که دستگیری او جز شعله ور کردن آتش انقلابیون نتیجه ای ندارد، پس از مدتی آزار و اذیت و تهدید او را آزاد کردند.
یکی از شگردهای رژیم ستم شاهی در آذر ماه 1357 به راه انداختن چماق داران بود. به این صورت که در مقابل راهپیمایی و تظاهرات میلیونی ملت ایران بر علیه رژیم، عده ی اندکی از افراد ساواکی و سر سپرده و عضو حزب رستاخیز شاه با عنوان طرفداری از حکومت شاهنشاهی، در قبال دریافت مبلغی از سران رژیم، چماق به دست گرفته و در خیابان ها راه می افتادند و با گفتن جاوید شاه برای انقلابیون و مردم مزاحمت ایجاد می کردند. چماق داران پس از کمی حرکت در خیابانها به در منزل رضا می رفتند و با چماق هایشان به در و دیوار منزل ایشان می کوبیدند و سر چند بلندگو را از روی دیوار داخل خانه ی ایشان می گذاشتند و جاوید شاه می گفتند و عقده های خود را نسبت به انقلابیون بیرون می ریختند.
در مقابل آن همه شعار زیبا و آگاهی بخش که از طرف رضا به طرفداری از امام و انقلاب روی دیوار و کوه و دشت حک شد، یک شب اعضای حزب رستاخیز شاه، روی دیوار خانه ی رضا، شعار جاوید شاه به طول پنج متر نوشتند تا مثلاً او را از پای در آورند.
سرانجام تلاش چندین ساله ی رضا و امثال رضا به رهبری امام خمینی در 22 بهمن 1357 به ثمر رسید و انقلاب پیروز و رژیم 2500 ساله ی شاهنشاهی سرنگون شد. و اینک مرحله جدیدی از زندگی رضا آغاز شده است .
رضا بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، به تأسیس کتابخانه ی دهنو و مجتمع نمودن جوانان با تشکیل انجمن اسلامی اقدام نمود که بسیاری از شهدای محل تربیت شدگان ایشان می باشند. در رابطه با شکل گیری کمیته ی انقلاب اسلامی منطقه زحمات زیادی را متحمل شد و یکی دو سال اول انقلاب، خانه اش از ساعت 17 الی 24 شب مرکز رسیدگی به شکایات و مسائل و مشکلات خانوادگی، کشاورزی، اقتصادی ، سیاسی و اخلاقی مردم محل بود. رضا علاوه بر تلاش جهت تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مبارکه، به محض شنیدن ندای رهبر کبیر انقلاب اسلامی در مورد تشکیل جهاد سازندگی لبیک گویان اولین شعبه ی جهاد سازندگی را در تاریخ 20/4/1358 در مبارکه تشکیل داد و در روستاهای منطقه اقدام به فعالیت نمود و اولین حمامی که ساختمان آن شروع شد در روستای نهچیر بود که با کوشش و پشتکار ایشان صورت گرفت. رضا به قلب روستاهای محروم مبارکه رفت و برای آنان که یک عمر زیر یوق استعمار اربابان و مزدوران شاه بودند، آب لوله کشی، برق، حمام بهداشتی، مسجد، مدرسه، جاده، خانه ی بهداشت و… را به ارمغان برد. زمین های کشاورزی را که اربابان به زور تصاحب کرده بودند و با در آمدش که حاصل زحمت رعیت بود عیش و نوش می کردند، گرفت و بین محرومین و کشاورزان تقسیم نمود. خدا می داند که برای گرفتن زمین های زمین خواران و تقسیم بین محرومین و نیازمندان و افراد بی خانه چه رنج ها که نکشید و چه اذیت و آزارها که ندید. پس از آن مسئول کمیته ی کشاورزی و عضو شورای جهاد سازندگی لنجان شد و بعد در شورای جهاد سازندگی اصفهان مشغول خدمت شد.
با شروع جنگ تحمیلی عراق به ایران، در یک اردوی نظامی یک ماهه در قمشه جهت آموختن فنون نظامی شرکت نمود و از تاریخ 25/8/59 راهی مناطق جنگ زده شد. چند ماه مسئول کمیته کشاورزی شوشتر بود. رضا با پوشیدن لباس عربی، زیر آتش توپ و تانک مزدوران عراقی به جمع آوری حیوانات اهلی و گاو های سرگردان و ترکش خورده می پرداخت و به کشاورزان جنگ زده یاری می رساند.
از تاریخ 5/1/1360 به شهرستان سمیرم رفتند و با عنوان مسئول کمیته کشاورزی جهاد سازندگی سمیرم، خدمات قابل توجهی برای کشاورزان و روستائیان محروم، خصوصاً عشایر سمیرم انجام دادند. پس از آن به عنوان مسئول هیئت اعزامی جهاد سازندگی به اروپا رفتند تا ضمن بستن قراردادهای همکاری، با کشاورزی و دامداری آنان آشنا شده و آموزش های لازم جهت کشاورزی مکانیزه را بیاموزند و در کشور عزیزمان جهت رسیدن به خودکفایی به کار ببندند. رضا حاصل تحقیقاتش در این سفر را در جزوه ای تنظیم نموده و برای اجرا در اختیار جهاد سازندگی قراردادند. رضا پس از برگشت از اروپا با بنیه ی علمی و تجربی جدیدی شروع به کار کردند و اگر امروز شاهد خود کفائی کشور عزیزمان در تولید بعضی از محصولات کشاورزی خصوصاً گندم هستیم نباید زحمات اولیه ی امثال رضا را نادیده بگیریم. پس از آن با عنوان نماینده ی ستاد جهاد سازندگی اصفهان در کمیته برنامه ریزی مرکز خدمات روستایی به تهران رفتند و4 ماه جهت تهیه ی آئین نامه اجرایی مراکز خدمات روستایی تلاش و همفکری نمودند. رضا در این مدت چنان نبوغی از خود نشان داد که مسئولین به ایشان پیشنهاد مسئولیت در جهاد سازندگی مرکز را دادند اما ایشان که دل در گرو دوست داشت، تهران را به مقصد جنوب ترک کرده و به کمک رسانی به عملیات ” فتح الفتوح ” ( آزادی بستان) مشغول شدند. پس از آن مسئول روابط عمومی و تدارکات مهندسی عملیات”طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس و رمضان شدند. چند ماهی مسئول ” روابط عمومی ستاد پشتیبانی مناطق جنگی اهواز” بودند. از تاریخ 1/2/1361 به تهران رفتند و در جهاد مرکز خدمت نمودند و سرانجام به عنوان ” مدیر داخلی شورای بازسازی و نوسازی مناطق جنگ زده ی روستایی استان خوزستان ” انتخاب شدند. ایشان در مدت مسئولیت خود در خوزستان، خدمات شایان توجهی در مناطق سوسنگرد، بستان، خرمشهر، آبادان، شوش، شوشتر، فکه، جفیر، دارخوئین و… ارائه نمودند.
در خرداد 1362 ازدواج نمودند که حاصل این ازدواج پسری بود که شش ماه بعد از شهادت ایشان به دنیا آمد. در شهریور 1362 به مکه رفتند تا یکی دیگر از فرائض دینی یعنی حج تمتع را به جا آوردند.
رضا در آخرین سال زندگیش، فریضه ی حج را عالمانه و عارفانه انجام داد و پس از برگشت سعی وافر در شناسایی حج ابراهیمی به مردم از طریق سخنرانی، صحبت و نوشتن سفر نامه داشت. نگاه به سفر نامه ی حج ایشان عمق اعتقادات آگاهانه ی ایشان را روشن می نماید. در مکه و مدینه تنها دعایی که برای خود داشتند رسیدن به فیض شهادت بود.
دست نوشته شهید در مکه مکرّمه ومدینه منوّره
با درود به امام بزرگوار که با خروش خدا جوی خود لرزه بر اندام استکبار جهانی انداخت وبا درود به روان پاک شهدای اسلام به ویژه شهدای عملیات و الفجر 2و3 که لرزه ای دیگر به جان دشمنان اسلام انداخته و قدمی دیگر در جهت رشد و پیشرفت اسلام و نابودی کفر و شرک و نفاق برداشته اند و خدای را شکر که بر این بنده حقیر منت گذاشت و توفیق زیارت حرمین شریفین را نصیبم کرد. و با آرزوی توفیق زیارت برای تمام آرزو مندان زیارت خانه خدا و حرم رسول الله و قبور مظلوم و غریب ائمه اطهار، مختصری از مشاهدات و تجربیات خود را بنا به دلایل ذیل به عرض می رسانم.
1- انتقال مطالب ذیل را به منزله شکر گزاری به درگاه باری تعالی می دانم زیرا این خدا بود که یک چنین فرصتی را در این موقعیت که آن همه زائر در انتظارند به بنده داد که بتوانم به عنوان خادمی از طرف جمهوری اسلامی در خدمت حجاج محترم باشم. اگر چه خیلی از مطالب گفتنی نیست و نمی توانم بگویم و تجربی است ولی به همین مختصر اکتفا می کنم و آرزو می کنم که خداوند قسمت همگی شما نماید که مشرف شوید و خود از نزدیک درسها و معارف سفر حج را دریابید. امید است این تذکرات راهگشای دقت بیشتر زائران سالهای آینده به مسائل جهان اسلام شود زیرا ممکن است باشند کسانی که چشم و گوش بسته مشرف می شوند و به همین حالت هم بر می کردند.
2- گرد آمدن حدود 2 میلیون مسلمان از گوشه و کنار جهان از قشر های مختلف با رنگها، نژادها و زبانهای مختلف در یک نقطه و برای انجام یک سری اعمال مشترک خود یک دوره ی فشرده ی اسلام شناسی است که در دانشگاه بین المللی حرمین شریفین به نمایش گذاشته می شود. یعنی در این دوره انسان از مبدأ تا معاد را طی می کند و با دو چشم خود صحنه های به دنیا آمدن تا مردن و روز محشر و برانگیخته شدن را می بیند به شرط آنکه با شناخت و معرفت وارد صحنه شود. آنجا که محرم می شود و 24 چیز بر او حرام می شود به معنای آن است که از تمام وابستگی های مادی و بطور کلی ظواهر دنیا و هواهای نفسانی بریده است و به معبود خود پیوسته است. وقتی نگاه کردن در آینه برای انسان حرام می شود یعنی هر گونه خود بینی و خود پسندی و غرور را از خود دور می کند و جالب است که زن حلال به شوهر بر او حرام می شود و مرد نیز بر زن. این نشان دهنده ی عمق مسئله ی توجه به خداست. آنجا که شبانه روز خیل عظیم جمعیت گرد خانه خدا در یک جهت و با یک نظم خاص می چرخند تجلی عینی توحید را نشان می دهد. آنجا که حتی نگاه کردن به خانه خدا عبادت است انسان با معرفت را به ملکوت اعلی سوق می دهد. آنجا که جمعیت عظیم حجاج شب را در عرفات بیتوته می کنند یاد آور صحرای عرفات در روز قیامت است یعنی آماده شدن برای حساب و کتاب و بالاخره وارد مشعر الحرام می شوی و تا صبح نشده و هوا تاریک است از دل خاک ریگ جمع می کنی 70 عدد و به محض طلوع خورشید به طرف صحرای منی برای رمی جمره یعنی ریگ زدن به شیطان بزرگ حرکت می کنی. روز اول فقط 7 ریگ به شیطان بزرگ می زنی تا او را از پا در آوری یعنی مرگ شیطان بزرگ آمریکا و روز 2 و 3 به دو شیطان دیگر یعنی جمره اولی و وسطی ( شوروی و اسرائیل ) نیز ریگ می زنی تا آنها هم از بین بروند و دیگر شیطانی روی زمین نباشد و روز عید بعد از سنگ زدن به شیطان بزرگ در صحرای منی بایستی و قربانی کنی همان کاری که ابراهیم کرد. وقتی کارد را بر سر گوسفند می گذاری به معنای این است که کارد را بر سر هر گونه بت و عامل وابستگی به دنیا می گذاری هر چند آن عامل برایت عزیز و گرامی باشد مانند حضرت ابراهیم که کارد بر گلوی فرزند عزیزش اسماعیل گذاشت. بعد از آن سر می تراشی یعنی هر چه آثار شرک و کفر و نفاق است از سر خود بدر می کنی و بعد به مکه می آیی، طواف خانه خدا، سعی صفا و مروه و طواف نساء به جا می آوری و با جسم و روحی پاک از حالت احرام خارج می شوی و آماده ی ادامه راه حق و حقیقت می گردی. تجدید عهد و پیمان می کنی با خدا که تا زنده هستم دیگر از تو بر نمی گردم. در صورتی این اعمال قبول می شود که واقعاَ منقلب شده باشی و به عهد خود وفا کنی در غیر این صورت همه این زحمات بر باد رفته و یک سری اعمال خشک و بی روح انجام داده ای. وقتی از اعمال فارغ شدی و موقع برگشت به وطن فرا رسید وظیفه ات تمام نشده است . اکنون بر هر حاجی لازم است که آنچه را کسب کرده در اختیار دیگران بگذارد. یعنی چنانچه هر نفر مشاهدات خود را برای 500 نفر از همشهریان و فامیل خود بازگو کند حرکتی عظیم و اطلاعاتی وسیع در سطح یک میلیارد نفر مسلمان در یک زمان پخش می شود . 1000000000=500×2000000 و این کنگره عظیم اسلامی می تواند عامل بسیار مفید و مؤثری جهت نشر فلسفه ی عبادی سیاسی حج در بین تمام مسلمین جهان باشد و جالب است که این مراسم هر سال با شکوه و عظمت خاص وبا جمعیت بیشتر تکرار می شود. لذا بنده نیز بر خود لازم می دانم اطلاعات خود را منتقل نمایم. امید است که تمام حجاج در سرتاسر دنیا به تجزیه و تحلیل و بیان این مطلب سازنده بپردازند و در جهت بارور شدن و رشد این حرکت اسلامی بیش از پیش کوشا باشند.
تذکر: بیان مطالب ذیل به منظور دامن زدن اختلافات بین شیعه و سنی نیست. ما به پیروی از امام خمینی هیچ فرقی بین شیعه و سنی قائل نیستیم و چنانچه انتقادی می شود منظور افراد مرتجعی هستند که بازیچه ی آمریکا شده اند و با مصالح اسلام و مسلمین بازی می کنند و مردم مسلمان و مظلوم را در دنیای بی خبری و معتقد به اسلامی ظاهری و بدون محتوا نگه داشته اند.
3- وقتی انسان وارد آن سیل عظیم جمعیت مسلمین می شود مهمترین مطلبی که جلب توجه می کند و لازم است پیرامون آن دقت بیشتری شود مظلومیت شیعه است و حقانیت او. آن نظم انقلابی، سرود ها و شعارها، روحیه انقلابی، حجاب، نظافت و آن ارتباط روحانی و معنوی که شیعیان ایران و جنوب لبنان با خدا برقرار می کنند. شب نشینی گرد خانه کوچک پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) و پروانه وار گرد دیوارهای آهنی قبرستان بقیع چرخیدن فقط مخصوص شیعیان است. گریه و شیون و زاری سر دادن، دعای توسل، کمیل و ندبه و نوحه خوانی و سینه زنی در کنار قبرستان بقیع اثرات بسیار زیادی در عمق وجود زائرین می گذارد. همین نوع ارتباط برقرار کردن با خداست که امت اسلامی را رشید، شجاع، بی باک و شهید پرور و انقلابی بار آورده است به طوری که از هیچ ابر قدرتی ترس ندارند. آنقدر درجه ی ایثار و اخلاص در فرد شیعی مذهب بالا می رود که حاضر می شود چهار فرزندش در راه خدا شهید شوند و خود نیز آماده شهادت باشد. شیعیان جنوب لبنان را می بینیم که زیر بمباران های وحشیانه اسرائیل غاصب حماسه مقاومت می آفرینند. این شور و هیجان، این مقاومت و پویایی در حجاج کشورهای دیگر کمتر پیدا می شود. مأمورین استکبار تمام سعی شان مسخره کردن و بر هم زدن این گونه اجتماعات است. نتیجه درک نکردن این مراسم و اعتقادات شیعی آن می شود که عاطفه، انسانیت و روحیه شهادت طلبی و ایمان و اخلاص در آنان از بین برود و به جای آن روحیه رفاه طلبی، شکم پرستی، شهوت رانی، ظلم پذیری، نوکری بیگانگان، خودپرستی و عیاشی در آنان اوج بگیرد. پس ای امت مسلمان ایران، قدر این دعا ها و مناجاتها، نماز جمعه ها و مراسم پرشکوه اسلامی را بدانید و خدا را شکر کنید که در یک چنین جو سازنده و انقلابی زندگی می کنید.
4- در مکه و مدینه آثاری از علی(ع) و یا اهل بیت باقی نگذاشته اند. علی(ع) که در خانه ی کعبه به دنیا می آید هیچ اسمی از او نیست ولی ابو سفیان که آن همه ظلم به پیامبر و اصحابش کرد در کنار مسجد الحرام بازار دارد. بازاری بزرگ و معروف به نام بازار ابوسفیان و نیز ابی لهب که در قرآن با شدت مذمت شده است (تبت یدا ابی لهب و تب) خیابانی به نام اوست اما خیابان بزرگ و معروف و قبرستان ابو طالب با داشتن قبور مطهر عبدا…، آمنه، خدیجه، عبدالمطلب و سایر صحابه پیامبر از دسترس زُوّار و عاشقان شان به دور نگه داشته شده است. گویا هنوز شعب ابی طالب در محاصره کفار قریش است و یاران پیامبر پشت دیوارهای بلند محاصره اند و قبرستان بقیع نیز با داشتن قبور مطهر4 امام همام « امام حسن مجتبی (ع) ، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) » و نیز ام البنین مادر ابوالفضل(ع) و خیلی دیگر از صحابه و یاران و دوستداران پیامبر و اهل بیت، محاصره و به دور از دسترس شیفتگان شان می باشد و نیز خانه ی4 امام مذکور در کوچه بنی هاشم به وضع فجیعی محل آشغال و به صورت مخروبه در آمده است و یا مسجد بلال در بالای کوهی که مشرف به خانه خداست به فراموشی سپرده شده است.
5- از گذاشتن اسم انبیا و یا صحابه پیامبر روی مساجد خود داری شده و مساجد با رقم مشخص شده اند و این خود خیانتی بزرگ به تاریخ اسلام می باشد. این مطلب ما را به یاد تغییر تاریخ شمسی به تاریخ شاهنشاهی در ایران می اندازد. شاه خائن برای از بین بردن آثار افکار اسلامی در اذهان مردم مبدأ تاریخ را از هجرت پیامبر به مبدأ حکومت شاهان ظالم و خائن تبدیل کرده بود و سیاست این بود که کلیه ی محتوای اسلام را از افکار مردم بزداید و به جای آن لا مذهبی و بی بند و باری را جایگزین کند که بحمد الله با وقوع انقلاب اسلامی ایران همه ی این نقشه ها خنثی شد. در عربستان ، مساجد با رقم مشخص شده، خیابانها به اسم کفار قریش صدر اسلام و دشمنان اسلام می باشد. حتی دربهای ورودی مسجد الحرام بنام پادشاهان و دشمنان اسلام می باشد. و نیز بازارهای پر از جنس های لوکس و خارجی با ظاهری بسیار فریبنده درست در کنار حرم پیامبر و یا مسجد الحرام واقع شده است، که این خود کششی در بعضی حجاج ایجاد می کند که به جای آنکه به عبادت خدا بپردازند بیشتر وقتشان در بازارها صرف دیدن اجناس و یا زیر و رو کردن آنها می شود.
6- خوشبختانه فلسفه ی عبادی سیاسی حج و کلّاً روح انقلاب اسلامی ایران در بین اکثریت ملتها و حجاج کشورهای دیگر جا گرفته است. طرز برخورد حجاج سایر ممالک با ایرانیان نشان می داد که آنان عاشق انقلاب اسلامی و ایرانیان انقلابی هستند و با دیدن ایرانی فوراً احوال امام را می پرسیدند و برای امام دعا می کردند حتی در بین حجاج عراق دیده شد افرادی را که با دیدن ایرانیان شعار مرگ بر صدام می دادند و کمک مالی به جنگ ایران می کردند و از جنگ ایران و مواضع آن دفاع می کردند. در بین سیاه پوستان افرادی بودند که آرزو می کردن چند روزی به ایران بیایند و در جو انقلابی ایران زندگی کنند. بنا بر این خواهران و برادران قدر انقلاب اسلامی، امام بزرگوار و این جوّ انقلابی حاکم بر مملکت را بدانید و این مطلب را همیشه مد نظر قرار دهید که مستضعفان و محرومان و مسلمین جهان چشم امید به شما دوخته اند و امید دارند که روزی انقلاب شما به کشور آنان نیز صادر شود و ریشه حکام مستبد و ضد اسلام را بر کند و در سایه ی پرچم توحید قوانین الهی بر آنان حکومت کند.
به امید روزی که مسلمین آماده ی ظهور حضرت ولی عصر باشند و آقا امام زمان (عج) تشریف بیاورند و در مسجد الحرام، در کنار خانه خدا، نزدیک حجر الاسود ندای الله اکبر سر دهند و از آنجا لشکر اسلام سازمان دهی شود و به جنگ تمام کفار و منافقین و مشرکین روند و ریشه ی ملحدین را از روی زمین بر کنند و بایستی تا آن زمان ضمن این که دعا می کنیم ما نیز جزء سربازان فداکار امام زمان باشیم، دعای همیشگی را نیز فراموش نکنیم که : خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا
ایشان از این که سرگرمی به بعضی از برنامه ها باعث قضا شدن واجبات می شد شدیداً رنج می بردند و به انجام به موقع فرائض دینی بسیار اهمیت می دادند. در آن زمان در روز عاشورا طبق سنت، مراسم تعزیه خوانی از روی نُسَخ غیر معتبر اجرا می شد و امام حسین (ع) و یاران شجاع و با وفایش به عنوان افرادی ضعیف، ناتوان، درمانده و نیازمند ترحم معرفی می شدند علاوه بر این در ایام محرم، مردم به مراسم عزاداری آقا امام حسین(ع) مشغول می شدند اما نماز بسیاری از عزاداران قضا می شد، ایشان که همیشه خود را نسبت به اسلام و آگاه کردن مردم مسئول می دانستند بیان می کردند که هدف امام حسین(ع) از قیام بر پا داشتن نماز بوده است، امام حتی در ظهر عاشورا د ر میدان جنگ نماز خود را به تأخیر نینداختند، پس چگونه شیعه ی امام می تواند به خاطر عزاداری امام نمازش را قضا کند، به همین منظور ایشان برنامه ای طرح کردند که تعزیه خوانان نسخ واقعی حادثه ی کربلا را تهیه و اجرا نمایند و برای اولین بار در روز عاشورا، زیارت عاشورا خوانده شود و در ظهر عاشورا، عزاداران حسینی به محض شنیدن اذان، برنامه های عزاداری را متوقف کرده و نماز ظهر عاشورا ، به جماعت خوانده شود. اما مزدوران و منافقان ضد انقلابی که از آگاهی و معرفت واقعی مردم نسبت به عاشورا وحشت داشتند، دست به دسیسه بر علیه ایشان زدند تا جائی که شب عاشورا تا صبح بیدار ماندند و دیوار مسجد را از پی کندند و سست کردند و ظهر عاشورا، هنگام بر پایی نماز، با چند ضربه دیوار را خراب کردند و اعلام کردند که عذاب الهی به خاطر توقف عزاداری امام حسین (ع) نازل شده است، هدف آن کور دلان آن بود که دیوار مسجد بر سر مردم بی گناه خراب شود و با کشته شدن عزاداران، تبلیغات بر علیه رضا و هدف رضا که همان زنده کردن احکام واقعی اسلام بود آغاز شود اما بر خلاف محاسبات منافقین، دیوار به سمت بیرون مسجد فرو ریخت و جان عزاداران امام حسین(ع) حفظ شد. آری در روز عاشورای 1404 (هـ .ق) نماز جماعت بر پا نشد و رضا آن قدر توسط منافقان اذیت و آزار شد که در مسجد از هوش رفت اما از سال بعد خواندن زیارت عاشورا ، نماز جماعت و تعزیه خوانی با نسخ واقعی مرسوم گردید، نه تنها در محرم که در تمام سال و در هر مکان. رضا آن روز پس از به هوش آمدن به کوه رفت و در دامنه ی کوه و بالای سر شهیدان نماز” جعفر طیار” خواند و بعد از نماز چون مولایش حضرت علی (ع) برای هدایت مردم و فرا رسیدن مرگ خویش دعا کرد.
شهید نصوحی در تاریخ 16 خرداد ماه 1360 به نمایندگی از جمهوری اسلامی ایران عازم اروپا می شود. هیئت شش نفره ی اعزامی جمهوری اسلامی ایران طی یک بازدید چهل روزه از کشورهای یوگسلاوی، اسلونی، کروآسی، مقدونیه، صربستان و بوسنی و هرز گوین فعلی، نهایت تلاش خود را جهت آشنایی با مبانی علمی در زمینه های کشاورزی و صنعتی به کار می بندند وعلی رغم تمام کار شکنی هایی که از سوی ضد انقلاب و منافقین برای آنان تدارک دیده می شود، دستاوردهای ارزشمندی با خود به ایران می آورند. شهید نصوحی در گزارش بسیار ارزشمند سفر خود، هدف از سفر را این گونه بیان می کند:
1-بررسی اجمالی وضع تولیدات کشاورزی و پیشرفت های حاصله در این زمینه
2- بررسی روابط تولیدی و سیستم اداره ی ارگانهای دولتی به خصوص سازمانهای کشاورزی.
3- بررسی نحوه ی ارائه ی خدمات، نحوه ی انجام اصلاحات ارضی، حل مسئله ی مالکیت و زمین و چگونگی شروع برنامه ریزی کشاورزی و رمز موفقیت و یا عدم موفقیت آنها.
4- بازدید از وضع کشاورزان و روستائیان از نزدیک و بررسی وضع زندگی عموم مردم.
حاصل بررسی ها و تحقیقات انجام شده در این سفر، گزارشی کامل در چهل صفحه بود که به جهاد سازندگی مرکز ارائه شد تا در موارد لزوم و در عقد قراردادهای مورد استفاده قرار گیرد. هیئت در این سفر با کشاورزی، دامداری، سد سازی، تولیدات دامی و غذایی، تولید ماشین آلات کشاورزی و دامداری، کمباینها، نحوه ی تقسیم اراضی، چگونگی برپایی نمایشگاه ها، نحوه ی انبار و ذخیره سازی محصولات دامی و کشاورزی، چگونگی واردات و صادرات و… آشنا می شوند و پس از برگشت نهایت تلاش خود را جهت به کارگیری حاصل تحقیقات در کشاورزی و دامداری و صنعت به کار می بندند.
در بدو پیروزی انقلاب، کشور ما یک کشور کاملاً وابسته به خارج بود، مورد تحریم اقتصادی قرار گرفته بود، کشاورزی و دامداری ما نابود شده و وارد کننده ی بیشتر محصولات غذایی، کشاورزی، دامداری و صنعتی بودیم. سفر شهید نصوحی و هیئت همراه در چنین وضعیتی انجام می گیرد. این نمونه سفرها ی کارشناسان ایرانی در حقیقت اولین قدم های جمهوری اسلامی ایران جهت برنامه ریزی برای رسیدن به استقلال و خود کفائی بود. مسلماً این گونه سفرها به مذاق استکبار جهانی، منافقان کور دل و ایادی و سرسپردگان رژیم سرنگون شده ی پهلوی خوش نمی آمد و هر کدام به گونه ای برای ممانعت از این گونه سفرها تلاش می کردند و برای جوانان و کارشناسان غیور ایرانی چه قبل از سفر، چه حین سفر و چه بعد از سفر مزاحمت ها و کار شکنی های فراوان ایجاد می کردند تا بتوانند از رشد و شکوفایی کشور عزیزمان جلوگیری کرده و به مقاصد شوم خود که همانا تسلط و حاکمیت بر کشور بود دست یابند. در چنین شرایطی شهید نصوحی و هیئت همراه عازم اروپا می شوند و علی رغم سختی سفر، نبود امکانات و عدم همکاری لازم و سدهایی که یکی پس از دیگری برای آنان ایجاد می کنند، به تحقیق و مطالعه و جمع آوری اطلاعات سودمند در زمینه ی رشد اقتصادی کشور پرداخته و با دست پر به کشور بر می گردند. تحقیقات و تجربیات هیئت اعزامی، پس از برگشت به اجرا در می آید و زمینه برای فعالیت علمی در عرصه های کشاورزی، دامداری، مواد غذایی و صنعت فراهم می شود به گونه ای که اکنون شاهد خودکفایی در اکثر موارد ذکر شده هستیم.
آری اگر امروز شاهد خودکفایی در تولید محصولات کشاورزی و دامداری خصوصاً گندم و مرغ و تخم مرغ و … هستیم و اگر امروز در کشورمان شاهد ساخت ماشین آلات و ابزار و وسایل کشاورزی و سد های عظیم هستیم، نباید مطالعات، تحقیقات، تلاش و زحمات اولیه ی شهید نصوحی و دیگر جهاد گران مخلص را نادیده بگیریم.
همچنین در اسفند ماه 1360 شهید نصوحی برای سفر به الجزایر و ادامه ی تحقیقات برگزیده می شوند اما منافقان کور دل از سفر ایشان با اطلاع شده و نقشه ی ترور ایشان را می ریزند. مسئولین محترم اطلاعات به موقع از نقشه ی منافقان با خبر شده و سفر منحل می گردد.
اگر بخواهیم به طور مختصر خط سیر زندگی شهید را بررسی نمائیم مواجه می شویم با یک وجود عظیم مذهبی که در شرایط اجتماعی آن زمان کمتر نظیرش یافت می شد. در زمانی که طاغوت همه جا حکومت داشت و همه جا را ظلمت و تاریکی فرا گرفته و چهره ی واقعی اسلام فقاهتی مظلوم واقع گشته بود و از اسلام ذکر و ورد و ظاهری بیش در نظر مردم جلوه گر نبود و عوامل استعمار نمی گذاشتند که مردم با حقایق الهی آشنا شوند و مجالس مذهبی گمراه کننده و تخدیری بر پا بود و حقایق وارونه جلوه داده می شد و دسترسی به معارف اسلامی مشکل بود و اکثر جوانان این مرز و بوم غرق در منجلاب و بدبختی بودند، شهید بزرگوار بر خلاف این جریان حرکت کرده و اسلام فقاهتی را در زندگی خود ترسیم نموده و همواره روی این محور حرکت کردند و خود را از سرچشمه ی حقایق الهی سیراب نمودند. گر چه در آن زمان مؤمن بودن کاری بس دشوار بود و از دید حکام حکومتی و نیز دیدگاه فرهنگی و فکری حاکم بر جامعه، مورد حمله واقع می گشت ولی با این وجود سعی در شناساندن اسلام به خویش و طالبان راهش نمود و در این مسیر مورد حملات شدیدی از جانب بدخواهان و منحرفین و بعضاً ساده اندیشان و ساده لوحان قرار می گرفت و همواره از طرف وابستگان به طاغوت مورد تمسخر و تحقیر واقع می گشت . با ورود به دانشگاه که درآن زمان از حساسیت خاصی برخوردار بود راه دشواری را در جلوی خود می دید زیرا که جو حاکم بر دانشگاه یک جو ناسالم فکری بود و کمتر کسی می توانست خود را حفظ کند و در راه مستقیم الهی ثابت و استوار بماند اما این شهید بزرگوار بدون کوچکترین لغزش و انحرافی ثابت قدم ماند و علی رغم تمام حرکتهای کور رژیم ستم شاهی در جهت مسخ فرهنگ اسلامی در محیط دانشگاه و مبارزه با بچه مسلمانان و علی رغم وجود تمام آن دستجاتی که با نام رهایی از ظلم مشغول ترویج مکتبهای کفر و الحاد و شرک بودند با تمسک به مکتب اسلام سعی در نجات خویش و دیگران نمود و با پیوستن به تشکیلات مبارزاتی دانشجویان متعهد و مسلمان در جهت تقویت بعد اعتقادی و فکری خویش کوشید. با شرکت در جلسات تفسیر قرآن و تماس مستقیم با روحانیت مبارز، اسلام واقعی با گوشت و پوست و خونش عجین گردید و این امتیاز بسیار بزرگی بود که ایشان در آن زمان و در آن جو ناسالم دارا بود و این بینش را تا آخر با خود داشت.
شهید نصوحی را نمی توان جدای از شخصیت فکریش تصور نمود چرا که وقتی ایشان با اسلام اصیل رشد نموده و حرکت خویش را بر مبنای آن گذاشته بود قطعاً نمی توانست مظالم را ببیند و سکوت نماید و فقط به ذکر و نماز بپردازد. او سیاست را از دیانت جدا نمی دید لذا همواره در تماس با روحانیت آگاه از جنایات رژیم مطلع می گشت و سعی می نمود در افشای جنایات بکوشد و جوانان تحصیل کرده را با مسائل آشنا نماید. حرکت اسلامی و انقلابی ایشان بدون کوچکترین لغز شی ادامه پیدا کرد و با محور قرار دادن ولایت فقیه و رهبری امام خمینی در تبلیغ راه و هدف ایشان همت گماشت و تا آخر بر این اعتقاد ایستاد و آزار واذیت های مأمورین ساواک و عوامل طاغوت را در قبل و بعد از انقلاب به جان خرید. شهید با امام خود پیوندی ناگسستنی و با اسلام تعهدی دیرینه داشت و به همین خاطر همواره سینه ی خویش را سپر حوادث می نمود و این خصوصیت را تا آخرین لحظات عمر گرانبهای خویش با خود داشت و از آن جدا نشد. او در تمام صحنه ها و ارگان ها حضور داشت، در کمیته، در جهاد، در جنگ، در بازسازی، در انجمن اسلامی، در تبلیغات داخل و خارج از کشور و …
هیچ وقت به خود سستی راه نداد و احساس خستگی نکرد . هر جا که وجود او لازم بود سریعاً حاضر می شد و از اسلام و انقلاب و امام دفاع می کرد. آیا معنای حضور در صحنه ی یک انسان انقلابی به تمام معنا جز این است. ایشان در زمان انقلاب و یا پس از انقلاب با اندیشه های اسلامی آشنا نشده بود که در دوران رژیم ستم شاهی سالها به مبارزه ای بی امان با طاغوت مشغول بود.
یکی دیگر از خصوصیات مهمی که به شخصیت شهید نصوحی مرتبه ی والایی بخشیده بود تخصص ایشان بود. در پنج سالی که از انقلاب گذشته بود در جهت کمک به خود کفائی کشور مجدانه تلاش می کرد و با ارائه ی طرح های اساسی و مهم سنگ بنای خود کفائی کشور را بنا نهادند. خصوصاً در زمینه ی کشاورزی و خدمات روستایی فردی مبتکر بودند و بسیاری از قوانین و آئین نامه های کشاورزی و سازندگی با همفکری ایشان در مرکز نوشته شد و بعد از شهادت ایشان به اجرا در آمد.
شهید نصوحی این انسان وارسته و بی آلایش، اسوه ی حسنه ای بود که زبان قادر به بیان اوصافش نیست. این جاست که انسان می سوزد وقتی می بیند این موجود متعالی با آن همه اوصاف و عظمت هنوز ناشناخته مانده است. وقتی در بعد اخلاقی شهید سیر می کنیم ایشان را یک انسان متواضع و آرام و متین می بینیم و یک بنده ی خاشع و زاهدی که صفات رذیله را کنار زده وبا نفسانیات و هوا های شیطانی مبارزه کرده و برخوردار از صفات حسنه ی الهی گشته است. آری این انسان صادق و پاک و ایثارگر هیچ گاه خود را به مطامع دنیوی نیالود و با پیشه کردن تقوای الهی در رفتار و کردار و عمل اسوه ی دیگران بود و با این خصوصیات به حالات عرفانی دست یافت. جوان مخلص و مؤمنی که بیشتر روزهای سال روزه دار و شب ها غرق در نیایش بود. او همچون همه ی عُشّاق راه امام روزها را به تلاش مستمر در انجام فعالیتهای انقلابی و شبها را به عبادت سپری می کرد. آرامشش هنگام خواندن نماز و دعا بود. در دل شب هنگام عملیات چه راز و نیازها با خدای خویش داشت. وقتی سراغش رامی گرفتی و به دنبالش می گشتی او را در گوشه ای مشغول راز و نیاز با خدا می یافتی . انسانی که دل رئوفی داشت. با همه مهربان بود و مأنوس. سعه ی صدرش بیش از اندازه بود حتی بر آنانی که زجرش می دادند. صوت زیبا و ناله های پر سوز و گدازش در دعا های کمیل و توسل و ابو حمزه، همه ی پاک سیرتان را جذب مسجد کرده و روحشان را جلا می داد و سخنرانی های آگاهی بخش و آتشینش، انقلابی در شنونده جهت حرکت در مسیر حق ایجاد می کرد. چه شب ها که چون مولایش خانه به خانه می رفت و به یتیم و بیوه زن و پیر و درمانده و نیازمند سرکشی می کرد. هیچ موقع خودش را بالا نگرفت و به خاطر مقام و منصبی که در جامعه چه از نظر اجتماعی و چه از نظر فکری و روحی داشت، خود را نباخت و اسیر منصب های دنیایی نگشت و همیشه خود را خدمت گزار کوچک انقلاب و مردم قلمداد کرد و برایش فرقی نداشت که سمتی داشته باشد یا نه. زندگی ساده و فقیرانه اش از کودکی تا شهادت به او بینشی داده بود که همواره سعی در کمک به طبقه ی محروم داشت و مجموعاً او یک غمخوار مستضعفین و محرومین بود. کسی بود که به پیروی از رهبر محرومان عالم، امام امت، خدمت در راه خدا را در رهایی مستضعفین و به حاکمیت رساندن آنان جستجو می کرد. به همین خاطر بعد از پیروزی انقلاب به تمام معنا یک جهاد گر پر تلاش بود و از آغاز حرکت وقفه ناپذیر جهاد سازندگی تمام توان فکری و تخصصی خویش را در خدمت آن قرار داد ه بود تا این جمع پر تلاش روحیه ای با نشاط به خود بگیرد و بتواند همچنان برای ضعیفان غمخوار باشد. و چه باید گفت از این معلم دلسوز اخلاق و عرفان که هر چه از خصوصیات روحی و اخلاقی و اجتماعی او بگوییم و بنویسیم حق مطلب را ادا نکرده ایم. و مطلب آخر مظلومیت شهید است. مظلومیتی که تا آخر عمر به همراه داشت و حتی بعد از شهادت. با همین مظلومیت، شهادت خلاصه ی زندگیش شد و پاک باختگیش آغازی بود بر حیات طیبه و جاودانه اش در جنت نعیم الهی.
رضا باز هم عازم جنوب شد و برای بازسازی مناطق جنگ زده ی کشور عزیزمان و کمک رسانی به عملیات رزمندگان اسلام، آن چه در توان داشت در طبق اخلاص گذاشت و سر انجام در صبحدم روز چهار شنبه، چهارم اسفند 1362 در عملیات خیبر، در منطقه ی عملیاتی جزیره ی مجنون، با ترکش خمپاره، شربت شهادت نوشید و چون مولایش حسین (ع)، سرش را تقدیم معبود نمود و تا بیکران ملکوت پرواز کرد چرا که عالم خاکی گنجایش عظمت روح و افکار معنوی او را نداشت. بدن بی سر رضا در گلستان شهدای دهنو آرمید تا دیگران زنده بمانند و آگاهانه زندگی کنند.
باسمه تعالی
شهادت برادر جهاد گر، اسوه ی ایثار و مقاومت حاج رضا نصوحی عضو شورای بازسازی و نوسازی مناطق جنگ زده ی روستایی خوزستان و همسنگرانش بهرامی و باقری که در عملیات غرور آفرین خیبر به لقاء الله پیوستند را به پیشگاه امام زمان و نایب بر حقش حضرت امام خمینی، امت شهید پرور، خانواده ی این عزیزان و جهاد گران جهاد سازندگی تبریک و تسلیت عرض می نمایم. امید که توفیق ادامه ی راهشان را خداوند به همه ی ما ارزانی گرداند. (وزیر جهاد سازندگی بیژن نامدار زنگنه، اسفند 62)
بِسمِ الرَّبِ الشُّهَداء وَ الصِّدّیقین، بِسمِ اللهِ القاسِمِ الجَبارین، مُبیرِ الظالمین، مُدرِک الحاربین، صریح المستخرصین،اَشهَدُ اَن لا اِلهَ الا الله ، اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُول الله، اَشهَدُ اَنَّ اَمیرَ المُؤمنین عَلیاً وََلی الله، یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنو هَل اَدُلُّکُم عَلَی تِجارَةٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ اَلیمٍ – تُؤمِنونَ بِاللُهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبیلِ اللَهِ بِاَموالِکُم وَ اَنفُسِکُم ذلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمُونَ، یَغفِر لَکُم ذُنُوبَکُم وَ یُدخِلکُم جَنّاتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنّاتٍ عَدنٍ ذلِکَ الفُوزُ العَظِیمُ.(سوره صف آیه 10-12)
اینجانب بنده ی حقیر ضعیف ذلیل و درمانده ی خدا به بزرگواری و پروردگاری خدا و رسالت رسول خدا حضرت محمد(ص) و امامت 12 امام معصوم و ولایت فقیه بزرگوار حضرت آیت الله العظمی نایب الامام خمینی، ایمان و اعتقاد راسخ داشته و حضرت آیت الله خامنه ای را در این خط و مسیر دانسته و برای ایشان و کسانی که در خط و مسیر ایشان باشند احترام خاص قائل و برای آنان از درگاه خداوند متعال آرزوی سلامت و موفقیت در پیشبرد اهداف اسلام فقاهتی را دارم. بنده اهل و ساکن روستای دهنو مبارکه اصفهان، خوشحالم از این که از دوران کودکی با رنج و مشقت و کارهای سخت کوره های آجر پزی دست و پنجه نرم کرده و با تحمل ناراحتیها و دردهای فراوان تا کنون به این حد رسیده ام و هم اکنون نیز با کمال هوشیاری و علاقه و با بینش کافی راه خود را که جواب مثبت دادن به ندای “هل من ناصرٍ ینصرنی” امام حسین (ع) است انتخاب کرده ام و کم و بیش تا کنون قدم هایی هر چند ناچیز در این راه بر داشته ام و هم اکنون نیز همین راه را در نظر دارم و با خدای خود عهد کرده ام که تا لحظه ی آخر عمر در این راه که راهنمای آن امام بزرگوار حضرت امام خمینی است باقی و ثابت قدم بمانم. در این جا لازم است چند نکته را تذکر دهم که: «اِنَّ الذِکری تَنفَعُ المُؤمنین» (55 ذاریات)
1- بعد از هر نماز اولین دعایتان این باشد، خدایا دست پر برکت آقا امام زمان روحی و ارواح العالمین له الفداء را بر سر نایب عظیم الشأنش امام خمینی مستدام بدار و در فرج آقا تعجیل فرما.
2- رهنمودها و فرامین امام خمینی را در تمام ابعاد زندگی نصب العین خود قرار دهید و به هیچ وجه کوچکترین انحرافی از خط راستین امام که خط ولایت فقیه است را نپذیرید که انحراف از این خط خیانت به خون پاک همه ی شهدای اسلام است و خسر الدنیا و الاخرة را به دنبال خواهد داشت و هر کس در هر پست و لباس و مکانی بخواهد در مقابل امام بزرگوار عرض اندام کند بداند که به سرنوشت شوم شریعتمداری ها دچار خواهد شد.
3- با دشمنان خدا از قبیل آمریکا، شوروی، اسرائیل و سایر استعمارگران و دست نشاندگان ابر جنایت کاران و نیزگروهک های[1] روسیاه داخلی( ساواکی، فدایی، منافقین، پیکاری و توده ای)، مبارزه ای سرسختانه و اشداء علی الکفار و سازش ناپذیر داشته باشید و چنانچه بعضی از آنان بخواهند با عوض کردن چهره و ریش گذاشتن و ماسک انقلابی به خود زدن در ادارات و ارگانها نفوذ کنند، با کمال هوشیاری آنان را شناسایی و از جامعه طرد و منکوب نمائید و نگذارید کشمیری ها و کلاهی های[2] دیگر رشد کنند.
4- عده ای منافق به ظاهر مسلمان وجود دارند که اعتقادی قلبی به انقلاب و جمهوری اسلامی ندارند و چون منافعشان به خطر افتاده، از روی عقده و ناراحتی ، بنده را خیلی اذیت و آزار نموده و حتی فحش و ناسزا هم گفته اند و تهمت ضد انقلابی و نا صالح بودن به من زده اند و سعی کرده اند چهره ی مرا در اجتماع لکه دار نمایند و تا اندازه ای هم موفق شده اند اما با این حال بنده از آنان راضی هستم ولی عذابی را که خدا به خاطر تهمت زدن و افترا برای آنان مهیا کرده است را بند ه نمی توانم کاری بکنم، از خدا بخواهند چنانچه امکان پذیر است خدا هم از سر تقصیراتشان بگذرد و مطمئن باشند با آن توطئه چینی ها و نا سزا گفتن ها گناه بزرگی را مرتکب شده اند و چنانچه استغفار نکنند عذاب دردناکی خواهند کشید.
5- بنده در مدت عمرم نتوانستم آن طور که خدا می خواهد مخلص و بی ریا باشم و خیلی از اعمالم نا خالص بوده و بارها توبه کرده ام و باز توبه ام را شکسته ام لذا خواهشمندم دیگر برادران درس بگیرند و اعمالشان را خالص کنند و چنانچه توبه کردند از توبه ی خود بر نگردند و برای من هم دعا کنند شاید از دعای شما توبه ی من هم مورد قبول الهی قرار گیرد.
6- از زمانی که در جهاد سازندگی مشغول خدمت گزاری شده ام تا کنون روزه ها و نمازهایم را مرتب نتوانسته ام به موقع به جا آورم که خواهشمندم هر چه می توانید برای من نماز بخوانید و روزه بگیرید.
7- از پدر و مادرم که رنج های زیادی را متحمل شده اند عاجزانه تشکر می کنم و از آنان می خواهم مرا عفو کنند. انشاء الله خدا به شما اجر عنایت فرماید.
8- ازخواهران و برادران عاجزانه تقاضامندم که به تکلیف شرعی و الهی خود عمل کنند و راه انقلاب را ادامه دهند و اجازه ندهند کسی به این راه پاک و مقدس کوچکترین اهانتی بنماید.
9- تمام مردم دنیا بدانند که کسی مرا به اجبار و زور یا تهدید به جبهه نیاورده بلکه خود با کمال میل و علاقه و با بینش و شناخت کافی این راه را انتخاب نموده ام و این راه را ادامه ی راه انبیاء و ائمه ی اطهار و تمامی شهدای تاریخ از هابیل تا شهدای صدر اسلام و از شهدای صحرای کربلا تا شهدای انقلاب اسلامی ایران می دانم و مطمئناً این مسیر الی الله بوده و هست و آخرالامر به کمال انسانیت و قرب خداوندی منتهی خواهد شد.
10- تمام مردم دنیا بدانند که من برای شهرت و ریاست و محبوبیت در جامعه و هر گونه هوی و هوس دیگر به جبهه نیامد ام بلکه برای این منظور آمده ام که چنانچه ذره ای از این صفات ناپسند، ناخودآگاه در من وجود دارد آن را از درون خود پاک کنم وبه جای آن اخلاص، ایمان و عشق و علاقه به محبوب خود، خدای بزرگ را در آن جایگزین کنم و مطمئناً بهترین محیطی که انقلاب درونی در آن صورت می گیرد و انسان می تواند به خدا نزدیک شود و خود را از تمام وابستگی ها برهاند همین محیط می باشد. این محیط در همه جا خاطره ها از شهدا و رزمندگان با خود دارد و تمام ذرات خاک این بیابانها بر سر آدم فریاد می کشند که ای مسلمان بیش از پیش احساس مسؤلیت در قبال خون شهدا داشته و وظیفه ی شرعی و الهی خود را نسبت به انقلاب انجام بده. تمام مردم دنیا بدانند که بنده و سایر همرزمانم معتقدیم که تمام هستی و عمر ما فدای یک لحظه عمر آن پیر مرد دلسوز و حامی مستضعفان جهان حضرت امام خمینی دامت برکاته. همه حاضریم قطعه قطعه شویم و اجازه نمی دهیم کسی کوچکترین اهانتی به آن شخصیت اسلامی که نایب بر حق امام زمان (عج) می باشد بشود و آن کسانی که در صددند قلب این امام بزرگوار را به درد آورند و یا در فکر این هستند که دیگران را در مقابل امام علم کنند و خط امام را که همان خط ولایت فقیه می باشد و استمرار خط انیباء و اولیاء و شهداء است از مسیر اصلی خود منحرف کنند بدانند که دنیا و آخرت خود را به باد فنا می دهند و در قیامت این شهدا معترض آنان هستند و از سر تقصیر آنان نخواهند گذشت. خط امام تا ظهور حضرت مهدی(عج) باید باقی بماند و این انقلاب بایستی توسط این امام بزرگوار به دست صاحب اصلیش امام زمان برسد و توسط آن منجی عالم بشریت در سرتاسر جهان گسترش پیدا کند و سزای تمام ابر جنایت کاران را کف دستشان بگذارد.
11- بنده از مال دنیا یک پیکان و یک خانه( اتاق) دارم که آنها را با پول قرضی تهیه کرده ام لذا بعد از من در اختیار پدرم قرار می گیرد تا او هر طور خود صلاح می داند آنها را مورد استفاده قراردهد.
12- کتاب ها و کلیه ی لباسها و وسائل شخصی مرا در راه خدا به مستحقانش بدهید و از من هیچ چیز در خانه باقی نگذارید.
13- قبر مرا در پائین قبرستان، پائین تمام شهدا و اهل قبور خاک نمائید چون من خود را خادم همه می دانستم و خادم را نبایستی بالا برد.
14- بر خلاف جاهای دیگر در محل ما هنوز جوانان به خود نیامده اند و من خیلی سعی کردم که آنان را به فعالیت های سیاسی و اجتماعی بکشانم ولی متأسفانه آن طوری که انتظارمی رفت نشد. امیدواروم با رفتن من همه به میدان بیایند و پرچمداران اسلام راستین امام خمینی گردند.
15- از مادرم و خواهرم و تمام فامیل عاجزانه تقاضا دارم که به هیچ وجه برای من گریه و زاری نکنند چرا که ممکن است منافقان خوشحال شوند در ضمن کسی که در این راه می رود جای بسی خوشحالی و خوشبختی است این قسمت را خواهش می کنم زیاد رعایت کنید چون با گریه کردن شما بنده آزار می کشم. انشاء الله خدمت شهدای دیگر برسم و شما هم راهپیمایی ها و مراسم مسجد را به هیچ وجه فراموش نکنید و روز به روز در اجرای اهداف انقلاب بکوشید و امام را دعا کنید.
رضا نصوحی
12/2/1361